«روز فرهنگ هزاره: بازسازی هویت و مقاومت فرهنگی در دیاسپورا»

فرهنگ ملت هزاره یکی از کهن‌ترین و بومی‌ترین خرده‌فرهنگ‌های حوزه تمدنی خراسان و آسیای مرکزی به شمار می‌رود و نقش بی‌بدیل در توسعه‌ی فرهنگ، هنر، ادبیات و تاریخ این سرزمین‌ها داشته است.

نویسنده: کیامهر حیدری

۱بیان مسئله، اهمیت و ضرورت

در جهان معاصر، مناسبت‌های فرهنگی نه صرفا یادآور خاطراتی از گذشته، بلکه ابزاری پویا برای بازسازی هویت، انسجام اجتماعی و مقاومت فرهنگی هستند. اقوام یا ملت‌هایی که در طول تاریخ با حذف، تحقیر یا انکار هویتی مواجه بوده‌اند، از طریق خلق نمادها و آئین‌های مشترک فرهنگی توانسته‌اند حافظه‌ی جمعی خود را حفظ کرده و میان گذشته، حال و آینده پیوندی معنادار برقرار سازند. برای جامعه‌ی هزاره، که در طول بیش از یک قرن اخیر با پروژه‌های سازمان‌یافته‌ی تبعیض، حذف از تاریخ رسمی، خشونت ساختاری و کوچ اجباری توسط حکومت‌های افغانستان روبه‌رو بوده است، فرهنگ نه یک جلوه‌ی تزئینی، بلکه ابزار بقا و میدان کنش جمعی به ‌شمار می‌رود.

فرهنگ ملت هزاره یکی از کهن‌ترین و بومی‌ترین خرده‌فرهنگ‌های حوزه تمدنی خراسان و آسیای مرکزی به شمار می‌رود و نقش بی‌بدیل در توسعه‌ی فرهنگ، هنر، ادبیات و تاریخ این سرزمین‌ها داشته است. اما حاملان این فرهنگ در قرون معاصر و به‌ویژه از قرن نوزدهم به این‌طرف هدف سرکوب، حذف و مهاجرت‌های اجباری قرار گرفته است. در برخی دوره‌ها و سال‌ها که کشور از وضعیت عمومی بهتری برخوردار بوده، فرهنگ هزاره درخشش خوبی داشته است.

با تشدید بحران‌های سیاسی و اجتماعی پس از سقوط افغانستان به‌دست طالبان در آگست ۲۰۲۱، جمعیت قابل توجهی از هزاره‌ها ناگزیر به ترک زادگاه خود شده‌اند و در دیاسپورایی چندپاره، در نقاط مختلف جهان پراکنده‌اند. در چنین زمینه‌ای، تلاش برای بازتعریف و حفظ هویت فرهنگی به یکی از اولویت‌های محوری این جامعه بدل شده است.

در این میان، شکل‌گیری روز فرهنگ هزاره در تاریخ ۱۹ ماه می، که به ابتکار کنشگران فرهنگی، به‌ویژه زنان، مطرح و تثبیت شده است؛ تبلور این کوشش جمعی به ‌شمار می‌آید. از آن زمان تاکنون، این روز به‌عنوان نمادی از فرهنگ، تاریخ و هویت هزاره، در کشورهای مختلف جهان، از جمله استرالیا، اروپا، آمریکای شمالی و پاکستان و…، به‌طور رسمی و غیررسمی گرامی داشته می‌شود.

گرچه ظاهر این روز با جشن، موسیقی، رقص‌های آئینی و پوشش‌های محلی پیوند خورده است، اما در لایه‌های عمیق‌تر خود، حامل پیام‌های اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی مهمی است: از صدای خاموش‌شده‌ی زنان در افغانستان تا بازتعریف نقش آنان در دیاسپورا، از معرفی فرهنگ هزاره به جوامع میزبان گرفته تا تقویت همبستگی درونی و تولید روایت مستقل از تاریخ و هویت.

اهمیت این مناسبت در آن است که علاوه بر جنبه‌ی نمادین و آئینی، به بستری برای مشارکت اجتماعی، بیان اعتراض، تقویت حافظه‌ی جمعی، و بازسازی هویت قومی در تبعید تبدیل شده یا خواهد شد. همچنین، مشارکت فعال زنان در مدیریت و اجرای این مراسم‌ها، بیانگر تحولی در نقش‌پذیری آنان در فضای عمومی جوامع مهاجر هزاره است؛ پدیده‌ای که می‌تواند نویدبخش آینده‌ای برابرتر و پویاتر برای این جامعه باشد.

از این‌رو، بررسی ابعاد فرهنگی، اجتماعی و تاریخی روز «فرهنگ هزاره» و تحلیل شیوه‌های برگزاری آن در بافت دیاسپورا، می‌تواند درک ما را از راهبردهای مقاومت فرهنگی، بازسازی هویت قومی، و پویایی اجتماعی جامعه‌ی هزاره در جهان معاصر و در شرایط امروزی عمیق‌تر سازد. در این نوشتار تلاش شده است به این مسائل پرداخته و پاسخ داده شود. این نوشتار در هفت قسمت زیر به تحلیل چرایی، چگونگی و چشم‌اندازهای آینده برنامه‌های روز فرهنگ هزاره پرداخته است:

  • زمینه‌ی تاریخی: شامل تبعیض ساختاری و حذف تاریخی، فراموشی تحمیلی و ضرورت بازسازی حافظه و چارچوب نظری؛
  • تولد یک نماد: خاستگاه و تثبیت روز فرهنگ هزاره‌؛
  • دیاسپورا و آئین‌های فرهنگی؛ از کویته تا ملبورن: شامل بازنمایی آئین‌های فرهنگی در دیاسپورا، نقش زنان در دیاسپورا، آئین‌های فرهنگی و عملکرد دوگانه و از جشن به کنش اجتماعی؛
  • چالش‌ها و چشم‌اندازها: شامل سطحی‌سازی یا نمادگرایی صرف، فقدان زیرساخت‌های حرفه‌ای فرهنگی و رسانه‌ای، نیاز به تئوریزه‌سازی فرهنگی و نهادسازی، چشم‌انداز توسعه‌ی آئینی و تلفیق شادی و همدلی؛
  • و در نهایت جمع‌بندی، پیشنهادها و راهکارها.

۲. زمینه‌ی تاریخی: هزاره‌ها، سرکوب و حافظه‌ی جمعی

الف) تبعیض ساختاری و حذف تاریخی

جامعه‌ی هزاره یکی از بزرگترین گروه‌های قومی (شامل هزاره‌های شیعه دوازده امامی، هزاره‌های حنفی، و هزاره‌های اسماعیلی) در افغانستان است که از نظر نژادی، فرهنگی و زبانی نیز با بقیه اقوام کشور تفاوت‌ها و شباهت‌هایی دارد.

یکی از نقطه‌عطف‌های تاریک سرکوب تاریخی هزاره‌ها، به دوران حکومت امیر عبدالرحمان‌خان (۱۸۸۰–۱۹۰۱) بازمی‌گردد. او با توجیه دینی و با هدف تحکیم اقتدار مرکزی، لشکرکشی‌های گسترده‌ای را به مناطق مرکزی هزاره‌نشین (هزارستان) ترتیب داد. این لشکرکشی‌ها به قتل‌عام‌ جمعی، برده‌سازی جوانان و کودکان، مصادره‌ی گسترده‌ی زمین‌های زراعتی و کوچ اجباری هزاران خانواده‌ی هزاره منجر شد.

حسن پولادی، پژوهشگر تاریخ در کتاب «هزاره‌ها (تاریخ، فرهنگ، سیاست و اجتماع)» و سایر نویسندگان و پژوهشگران در آثار تحقیقی خود، این وقایع را مصداق نوعی «نسل‌کشی داخلی» و «پاک‌سازی قومی» در چارچوب دولت‌سازی متمرکز در افغانستان دانسته‌اند. براساس برخی برآوردها، در جریان این سرکوب‌ها، نزدیک به بیش از ۶۰ درصد جمعیت هزاره‌ها یا کشته، یا آواره، یا به بردگی گرفته و فروخته شدند.

پس از این دوره، فرآیندهای حاشیه‌سازی سیاسی و فرهنگی ادامه یافت: محرومیت سیستماتیک از مشارکت در ساختار قدرت و نهادهای دولتی، ممنوعیت آموزش و توزیع امکانات آموزشی در مناطق هزاره‌نشین، انکار نقش هزاره‌ها در تاریخ‌نگاری رسمی افغانستان و ایجاد تصویری منفی از هزاره‌ها در متون درسی، ادبیات رسمی و فرهنگ تصویری ملی را می‌توان نام برد.

در دهه‌ی ۱۳۷۰ خورشیدی با تشدید جنگ‌های داخلی، موج جدیدی از خشونت‌های فرقه‌ای و قومی علیه هزاره‌ها آغاز شد. در این دوره، به‌ویژه در زمان اشغال افغانستان توسط طالبان (۱۹۹۶–۲۰۰۱)، سیاست حذف فیزیکی هزاره‌ها آشکارا دنبال شد. قتل‌عام مزار شریف در سال ۱۹۹۸ و یکه ولنگ در سال ۲۰۰۰ یکی از فجایع بارز این دوره است. در آن حادثه، صدها غیرنظامی هزاره به‌صورت دسته‌جمعی توسط طالبان تنها به‌دلیل مذهب و قومیتشان به قتل رسیدند.

این روندهای سرکوب‌گرانه در سطح اجتماعی نیز ادامه داشته و به شکل‌های مختلفی چون تبعیض آموزشی، خشونت کلامی، تحقیر رسانه‌ای، و محرومیت از خدمات دولتی، در طول یک قرن اخیر بازتولید شده‌اند.

ب) فراموشی تحمیلی و ضرورت بازسازی حافظه

در کنار سرکوب فیزیکی، تبعیض ساختاری و حذف سیاسی، یکی دیگر از ابعاد مهم خشونت علیه جامعه‌ی هزاره در تاریخ معاصر افغانستان، فراموشی تحمیلی یا «سکوت سازمان‌یافته‌ی تاریخی» است. این پدیده به معنای نادیده‌انگاری آگاهانه و هدفمند حضور، نقش، رنج و مشارکت یک گروه اجتماعی در حافظه‌ی رسمی و ملی است، و مصداق بارز آن را می‌توان در حذف هزاره‌ها از روایت رسمی تاریخ، آموزش عمومی، رسانه‌ها و اسناد دولتی افغانستان مشاهده کرد.

از اواخر قرن نوزدهم میلادی تاکنون، ساختار دولت افغانستان، که عمدتا بر پایه‌ی قومیت و مذهب خاصی شکل گرفته است، تلاش کرده تا هزاره‌ها را از ساحت‌های نمادین، فرهنگی و تاریخی حذف کند. در کتاب‌های درسی تاریخ مدارس، سهمی برای مقاومت‌ها، دانشمندان یا رهبران سیاسی هزاره در تحولات ملی در نظر گرفته نشده است. حتی وقایع تاریخی مانند قتل‌عام هزاره‌ها در دوره‌ی امیر عبدالرحمان‌خان، یا فاجعه‌ی مزار شریف، به‌ کلی سانسور یا تحریف شده‌اند.

این نوع حذف، نوعی از آنچه «یان آسمن»در نظریه‌ی خود از حافظه‌ی فرهنگی به آن اشاره می‌کند را نشان می‌دهد: «فراموشی تحمیلی یا حذف از حافظه‌ی فرهنگی به‌عنوان ابزار سلطه». در چنین چارچوبی، حذف یک گروه از تاریخ، مساوی با حذف مشروعیت آن گروه برای حضور فعال در حال و آینده است .

بازسازی حافظه، در این بستر و زمانه، نه یک کار تجملی یا آرشیوی، بلکه امری حیاتی برای بازیابی هویت و مطالبه‌گری تاریخی است. جامعه‌ی هزاره از سه‌دهه‌ی اخیر به این‌سو، با ظهور رسانه‌های جدید، ادبیات انتقادی، شعر مقاومت و جنبش‌های دادخواهی، تلاش کرده تا این حافظه‌ی جمعی را احیا و عمومی کند. از نصب نمادهای یادبود گرفته تا ساخت مستندها، نگارش کتاب‌ها و رمان‌های تاریخی، ساخت موسیقی توسط هنرمندان و اخیرا برپایی «روز فرهنگ هزاره‌»، همگی در راستای مقاومت حافظه‌محور قابل تحلیل هستند.

بازسازی حافظه برای هزاره‌ها نه‌فقط یک دغدغه‌ی فرهنگی، بلکه یک کنش سیاسی و بقا است؛ زیرا بدون حافظه‌ی مشترک، امکان ساختن هویت و آینده‌ی مشترک نیز تضعیف می‌شود. به تعبیر پاول ریکور، «ملت‌ها نه‌تنها با آنچه به یاد می‌آورند، بلکه با آنچه دیگران از آن‌ها به یاد می‌آورند نیز تعریف می‌شوند» .

ج) فرهنگ به‌مثابه‌ی مقاومت: چارچوب نظری

در برابر فراموشی تحمیلی، خشونت ساختاری و حاشیه‌سازی اجتماعی، فرهنگ می‌تواند نه ‌فقط یک میراث منفعل، بلکه ابزاری فعال برای مقاومت، بازسازی هویت و تولید قدرت نمادین باشد. این نگاه به فرهنگ، برخلاف برداشت‌های سنتی که آن را مجموعه‌ای از آئین‌ها، نمادها یا عناصر مصرفی می‌دانند، در سنت‌های فکری پسااستعماری و مطالعات فرهنگی، ریشه دارد. در این سنت‌ها، فرهنگ میدان منازعه بر سر معنا، حافظه و بازنمایی تلقی می‌شود.

یکی از نظریه‌پردازان برجسته در این حوزه، استوارت هال است که معتقد بود فرهنگ، عرصه‌ای است که در آن، گروه‌های تحت ‌فشار می‌توانند از طریق بازتولید معنا، در برابر سلطه مقاومت کنند. از نگاه او، بازنمایی فرهنگی -چه از طریق زبان، هنر، موسیقی، روایت یا آئین- فرآیندی است که در آن، اقوام و اقلیت‌ها امکان خلق تصویر جدیدی از خود پیدا می‌کنند؛ تصاویری که با روایت‌های رسمی و تحریف‌شده تفاوت دارند.

در همین راستا، مناسبت‌هایی مانند روز فرهنگ هزاره‌ را می‌توان نمونه‌ای از «فرهنگ مقاومت» در معنای گرانشی آن دانست؛ جایی که فرهنگ نه تابع ساختار قدرت، بلکه ابزار مقاومت در برابر آن است. به تعبیر آنتونیو گرامشی، اقلیت‌ها و طبقات تحت ‌سلطه از طریق «فرهنگ عامه» و آئین‌های بومی، می‌توانند نوعی «هژمونی معکوس» خلق کنند که در آن معنا، حافظه و هویت، از نو بازنویسی می‌شوند.

برای جامعه‌ی هزاره، که طی دهه‌ها از عرصه­ی رسمی حذف شده، فرهنگ به ابزاری برای «تداوم نمادین حضور» تبدیل شده است. زبان هزارگی، موسیقی سنتی (مانند دمبوره)، رقص‌های آئینی (مثل پشپو)، پوشاک، روایت‌گری شفاهی، و اخیرا آئین‌هایی مانند روز ۱۹ می، همگی نمونه‌هایی از بازنمایی فرهنگی مقاومت هستند. این بازنمایی‌ها، در فضای مهاجرت و در جامعه‌ی دیاسپورا، کارکردهای جدیدی می‌یابند؛ از جمله این کارکردها می‌توان به بازسازی پیوند میان نسل‌ها، ایجاد همبستگی نمادین میان جوامع پراکنده، معرفی چهره‌ی مثبت و چندبعدی از هزاره‌ها به جوامع میزبان، و مهم‌تر از همه، بازیابی احساس «هست‌بودگی» در جهانی که تلاش کرده آنان را به حاشیه براند.

در نظریه‌های حافظه‌ی جمعی نیز، همچون دیدگاه «یان آسمن»، آئین‌های فرهنگی مانند جشن‌ها و یادبودها، «کنش‌های حافظه‌ساز» نامیده می‌شوند؛ کنش‌هایی که زمان گذشته را در زمان حال فعال می‌سازند و از این طریق، تداوم هویت جمعی را تضمین می‌کنند.

در نتیجه، فرهنگ هزاره‌ در فضای معاصر، نه صرفا یادگار یک گذشته‌ی باشکوه، بلکه کنشی زنده برای خلق آینده‌ای باهویت، توانمند و مشارکت‌جو است. این نگاه، فرهنگ را از حالت موزه‌ای و ایستا خارج می‌کند و آن را به پدیده‌ای فعال، سیاسی و مولد تبدیل می‌سازد.

۳تولد یک نماد: خاستگاه و تثبیت روز فرهنگِ هزاره‌

در پاسخ به روند طولانی حذف و انکار، جامعه‌ی هزاره طی دهه‌ی اخیر کوشیده است تا از طریق تولید مناسبت‌ها، نمادها و آئین‌های فرهنگی نوین، روایت‌ خود از هویت، رنج، و بقا را بازآفرینی کند. یکی از مهم‌ترین و موفق‌ترین نمودهای این بازآفرینی فرهنگی، تثبیت روز ۱۹ می به‌عنوان «روز فرهنگ هزاره» است؛ روزی که به نماد همبستگی، بازشناسی و بازسازی هویت هزاره در سطح ملی و جهانی در حال حاضر بدل شده است.

الف) آغاز در پاکستان: از موزه تا مناسبت ملی

تولد این روز به سال ۲۰۱۶ میلادی بازمی‌گردد؛ زمانی که در اسلام‌آباد، پایتخت پاکستان بازنمایی سه‌بعدی فرهنگ مردم هزاره به‌عنوان بخشی از موزه‌ی ملی فرهنگ‌های محلی افتتاح شد. این اقدام، با پیگیری و رهبری فاطمه عاطف، یکی از چهره‌های فرهنگی و اجتماعی هزاره، ممکن شد. دیورامای هزاره‌ها بخشی از پروژه‌ی بزرگتری برای معرفی اقوام و اقلیت در پاکستان بود، اما تلاش عاطف و تیم همراهش باعث شد تا هزاره‌ها برای نخستین‌بار به‌طور رسمی در این بستر فرهنگی نماینده‌ای داشته باشند.

با افتتاح این بخش از موزه در ۱۹ می ۲۰۱۶، پیشنهاد شد که این روز به‌عنوان نماد فرهنگ هزاره، در تقویم رسمی پاکستان ثبت شود. پیگیری‌های مستمر از سوی فعالان مدنی هزاره و حمایت برخی نهادهای مدنی پاکستان، سرانجام منجر به ثبت رسمی روز ملی فرهنگ هزاره در تقویم فرهنگی کشور شد. این اتفاق، به‌باور بسیاری، یکی از نخستین نمونه‌های به‌رسمیت‌شناختن نمادین هویت هزاره در یک ساختار رسمی دولتی در منطقه بود.

ب) گسترش جهانی: از محلی به دیاسپورا

اگرچه شکل‌گیری این روز در پاکستان یک نقطه‌ی آغاز مهم بود، اما دیری نپایید که جامعه‌ی مهاجر هزاره، به‌ویژه در کشورهای غربی، آن را به سطحی جهانی ارتقا دادند. از سال ۲۰۱۹ به بعد، شهرهایی چون ملبورن، تورنتو، سیدنی، هامبورگ، برلین، مونشن، گوتنبرگ، ویرجینیا و مشهد صحنه‌ی برگزاری مراسم‌هایی در بزرگداشت روز فرهنگ هزاره شدند.

این آئین‌ها اغلب با موسیقی سنتی، رقص‌های آئینی چون «پِشپو»، پوشش محلی، نمایشگاه صنایع دستی، خوانش شعر و سخنرانی همراه بوده‌اند. از منظر جامعه‌شناسی آئین، این نوع مناسبت‌ها نه‌تنها بازنمایی سنت‌ هستند، بلکه در حکم اجتماعات خیالی عمل می‌کنند؛ جوامعی که از طریق اشتراک در نمادها، حس تعلق و همبستگی خلق می‌کنند  .

ج) معنای نمادین روز ۱۹ می

در حافظه‌ی جمعی جامعه‌ی هزاره، روز ۱۹ می اکنون فراتر از یک رویداد فرهنگی ساده تلقی می‌شود. این روز به بستری برای بازسازی غرور قومی و هویتی، به‌رسمیت‌شناختن نقش تاریخی و فرهنگی هزاره‌ها، رساندن صدای خاموش‌شده‌ی زنان، هنرمندان و فعالان فرهنگی، و نیز ایجاد پیوند میان نسل‌های جوان دیاسپورا با میراث فرهنگی‌شان تبدیل شده است. افزون بر این، روز فرهنگ هزاره زمینه‌ای فراهم می‌آورد برای تولید یک زبان نمادین که در برابر فراموشی و حاشیه‌نشینی تاریخی مقاومت می‌کند. حضور پررنگ زنان هزاره در نقش‌هایی چون برگزارکننده، هنرمند، مدیر برنامه و سخنران، این مناسبت را به یکی از معدود عرصه‌هایی بدل کرده است که بازتعریف جایگاه و نقش اجتماعی زنان هزاره در فضای عمومی مهاجرت را ممکن می‌سازد.

۴دیاسپورا و آئین‌های فرهنگی: از کویته تا ملبورن

با گسترش مهاجرت هزاره‌ها به خارج از افغانستان و پاکستان، جوامع دیاسپورایی هزاره در چهار قاره شکل گرفته‌اند. این جوامع که از یک‌سو با چالش‌های انطباق فرهنگی در جوامع میزبان مواجهند و از سوی دیگر دغدغه‌ی حفظ هویت قومی خود را دارند، آئین‌هایی همچون روز فرهنگ هزاره را به ابزاری مؤثر برای پاسخ به این دو نیاز متضاد تبدیل کرده‌اند: هم ادغام در فضای اجتماعی جدید و هم حفظ ریشه‌ها.

الف) بازنمایی آئین‌های فرهنگی در دیاسپورا

از سال ۲۰۱۹ به بعد، جشن‌های روز فرهنگ هزاره در نقاط مختلف جهان برگزار شده‌اند و هرسال بر گستره و تنوع آنها افزوده شده است. در استرالیا (ملبورن و سیدنی)، این مراسم در قالب جشنواره‌های عمومی با حضور چهره‌های هنری، اجرای موسیقی سنتی هزارگی، سخنرانی‌ها و نمایشگاه‌های هنری برگزار می‌شود. در اروپا(آلمان، فرانسه، سوئد)، به‌ویژه در شهرهایی چون هامبورگ، پاریس و گوتنبرگ، مراسم‌هایی با حضور چندصد نفری مهاجران، با مدیریت زنان فرهنگی هزاره برگزار شده‌اند.

در ایالات متحده (ویرجینیا، کالیفرنیا) نیز برنامه‌هایی مشابه با همکاری نهادهای فرهنگی مانند کنگره جهانی هزاره برگزار شده است. آئین‌هایی مانند اجرای رقص «پشپو» توسط زنان، اجرای دمبوره، نمایشگاه عکس، شعرخوانی و فروش کتاب، بخشی از این برنامه‌ها هستند. این رویدادها هم‌زمان چند کارکرد را ایفا می‌کنند: بازسازی پیوند فرهنگی با سرزمین مادری، ایجاد حس تعلق اجتماعی میان نسل دوم و سوم مهاجران، معرفی فرهنگ هزاره به جامعه‌ی میزبان، و تبدیل شدن به سکوی دادخواهی برای صدای سرکوب‌شده‌ی داخل افغانستان.

ب) نقش زنان در دیاسپورا: از حاشیه به محور

یکی از برجسته‌ترین تحولات در آئین‌های روز فرهنگ هزاره، نقش رهبری زنان در برگزاری این مناسبت‌ها است. برای نمونه:

  • در فرانسه، نهادهای «کلبه‌ی دوست» و «کنگره جهانی هزاره» در سال ۲۰۲۴ توسط صابره سخی و راحله کویر رهبری شدند.
  • در سوئد، جشن روز فرهنگ هزاره در شهر گوتنبرگ توسط شریفه سحر، مدیر نهاد HOPE، مدیریت شد.
  • در آلمان، دو خواهر به‌نام‌های آیدا و زهره کریمی، با اجرای رقص پشپو در هامبورگ و تولید محتوای فرهنگی از خانه‌ی خود، نمونه‌ای از فعالیت خانوادگی و خودجوش در پاسداشت این روز ارائه دادند.

این تغییر، فراتر از نقش‌پذیری صرف، نشان‌دهنده‌ی گذار فرهنگی زنان هزاره از موقعیت نظاره‌گر به کنشگر اجتماعی است؛ فرآیندی که هم اعتمادبه‌نفس فردی آنان را افزایش داده و هم بر ساختار مشارکتی جامعه‌ی مهاجر تأثیر مثبت گذاشته است.

در بسیاری از جشن‌های روز فرهنگ هزاره که در دیاسپورا برگزار می‌شود، زنان نه‌تنها شرکت‌کننده، بلکه برگزارکننده، سخنران، هنرمند و تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی هستند. این تحول نشان‌دهنده‌ی یک جابه‌جایی فرهنگی مهم است: عبور زنان هزاره از موقعیت منفعل به موقعیت کنشگر، و بازآفرینی هویت فردی و جمعی آنان در بستر نو می‌باشد.

مطالعات نظری در حوزه مهاجرت، نشان می‌دهد که زنان در موقعیت مهاجرت، بیش از مردان در معرض تحول هویتی و بازتعریف نقش‌ها قرار می‌گیرند. این امر به‌ویژه زمانی مشهود است که آنان با محدودیت‌های پیشین قطع رابطه کرده و در ساختارهای جدیدتر فرصت کنش مستقل می‌یابند.

همچنین مطابق نظریه‌ی حافظه‌ی فرهنگی یان آسمن، فرهنگ از طریق کنش‌های نمادین و آئینی منتقل می‌شود؛ زنانی که در روز فرهنگ هزاره این کنش‌ها را طراحی و اجرا می‌کنند، عملا نقش واسط حافظه و هویت تاریخی را به عهده دارند.

ج) آئین‌های فرهنگی و عملکرد دوگانه: معرفی و همبستگی

روز فرهنگ هزاره در دیاسپورا نه‌تنها برای مخاطب داخلی -یعنی خود جامعه‌ی هزاره- معنای همبستگی و بازشناسی دارد، بلکه به مخاطب بیرونی -جامعه‌ی میزبان- نیز پیام روشنی ارسال می‌کند: ما حامل فرهنگی هستیم که غنی، صلح‌جو، و ریشه‌دار است.

از همین‌رو، بسیاری از مراسم‌ها در فضای عمومی و با دعوت از شهروندان غیرهزاره برگزار می‌شوند. در فنلاند، همراهی یک زن موسیقی‌دان فنلاندی-یونانی به‌نام مری سوفیا با گروه سرود زنان هزاره در سال ۲۰۲۳، نماد روشنی از این نوع گفت‌وگوی فرهنگی بود. او پس از اجرای مشترک تأکید کرد که چنین آئین‌هایی باید ادامه یابد چون فرهنگ «محبت و بخشندگی» را تقویت می‌کنند.

د) از جشن به کنش اجتماعی: بُعد بشردوستانه

بخشی از این برنامه‌ها، به‌ویژه در اروپا، رنگ و بوی بشردوستانه و حمایتی به خود گرفته‌اند. برای نمونه، در جشن سال ۲۰۲۴ در پاریس، انجمن «کلبه‌ی دوست» بخشی از درآمد جشن را به سیل‌زدگان ولایت بغلان در افغانستان اختصاص داد. این تلفیق شادمانی و همدلی، خود نوعی پیوند میان غم و شادی، گذشته و حال، داخل و خارج را بازنمایی می‌کند.

5- چالش‌ها و چشم‌اندازها

برگزاری روز فرهنگ هزاره در کشورهای مختلف جهان طی چند سال گذشته، با استقبال گسترده‌ای از سوی مهاجران و نخبگان فرهنگی روبه‌رو شده است. بااین‌حال، همان‌طور که بسیاری از کنش‌های فرهنگی در مسیر تثبیت با نقد و بازنگری همراهند، این مناسبت نیز از سوی برخی ناظران، شاعران، فعالان اجتماعی و فرهنگی مورد تحلیل، انتقاد و پیشنهادهای اصلاحی قرار گرفته است. این بخش به مرور چالش‌های مطرح‌شده و چشم‌اندازهای پیش‌روی این آئین می‌پردازد.

الف) سطحی‌سازی یا نمادگرایی صرف: نقد محتوایی

یکی از انتقادهای مطرح‌شده؛ محدود شدن برنامه‌ها به عناصر سطحی یا نمادین مانند موسیقی، رقص، لباس و دمبوره است. در حالی که فرهنگ هزاره ریشه‌های عمیق فکری، فلسفی، زبانی و تاریخی دارد، در برخی از مراسم‌ برگزارشده صرفا به نمایش بیرونی و جشن‌محور بسنده می‌کنند و از پرداختن به لایه‌های درونی‌تر فرهنگ، مانند زبان، تاریخ‌نگاری، تولید علم، حافظه‌ی سیاسی و اندیشه‌ورزی غفلت می‌شود.

عارف سحر در یادداشتی در فیس‌بوک تأکید می‌کند که «نباید فرهنگ را تنها در پوفی و لباس و دمبوره خلاصه کرد… بلکه بن‌مایه‌های تمدنی، فلسفه‌ی سیاسی و تاریخ مقاومت فکری هزاره‌ها باید بازخوانی و بازتولید شود». این رویکرد، بر ضرورت عبور از «ذوق‌زدگی فرهنگی» و حرکت به سمت «فرهیختگی نهادی» تأکید دارد.

ب) فقدان زیرساخت‌های حرفه‌ای فرهنگی و رسانه‌ای

بخش دیگری از چالش‌ها به نبود امکانات حرفه‌ای برای مستندسازی، ضبط، و بازنشر آئین‌ها مربوط است. بسیاری از برنامه‌ها توسط گروه‌های داوطلب و بدون منابع مالی و تخصص کافی برگزار می‌شوند و کیفیت بصری، صدابرداری و محتوای رسانه‌ای تولیدشده، برای آرشیو یا مخاطب غیرهزاره چندان جذاب یا مؤثر نیست.

فاطمه عاطف، بنیان‌گذار روز فرهنگ هزاره در مصاحبه‌ای با تلویزیون آمو اشاره کرده است که باید برای ارتقای سطح تولید رسانه‌ای و ثبت حرفه‌ای این آئین‌ها سرمایه‌گذاری صورت گیرد و حتی پیشنهاد کرده که با سهم‌گیری جمعی ولو در مقیاس کوچک، بودجه‌های مردمی برای این کار جمع‌آوری شود.

ج) نیاز به تئوریزه‌سازی فرهنگی و نهادسازی

برای آنکه روز فرهنگ هزاره به یک پروژه‌ی فرهنگی پایدار تبدیل شود، نیاز است که فراتر از یک مراسم مناسبتی عمل کند. ایجاد پیوند میان این آئین و تولید فکری، پژوهشی و نهادی ضروری است. به‌طور مشخص می‌توان به برگزاری کنفرانس‌های فرهنگی و علمی در حاشیه جشن‌ها، راه‌اندازی نمایشگاه‌های کتاب، آثار هنری و اسناد تاریخی، دعوت از دانشجویان، نویسندگان، پژوهشگران و هنرمندان برای شرکت در میزگردهای فرهنگی و ثبت اسناد دیجیتال از مراسم برای ایجاد آرشیو فرهنگی دیاسپورا اشاره کرد.

چنین اقداماتی می‌توانند فرهنگ هزاره را از وضعیت مصرف‌گرایی نمادین نجات دهند و به سمت یک گفتمان پایدار پیش ببرند.

د) چشم‌انداز توسعه‌ی آئینی: از خصوصی‌سازی تا همگانی‌سازی

یکی از پیشنهادهای جالب‌ توجه، هم از سوی فاطمه عاطف و هم از سوی سایر کنشگران فرهنگی مانند قنبرعلی تابش، گسترش جشن روز فرهنگ هزاره در سطح خانوادگی و محلی است. تابش پیشنهاد می‌کند که علاوه بر تمرکز بر اجرای عمومی، باید به «آموزش، آگاهی‌بخشی و هم‌خوانی میان نسل‌ها» نیز پرداخت. فاطمه عاطف نیز پیشنهاد داده است که خانواده‌ها حتی در خانه‌های خود این روز را جشن بگیرند تا حس مالکیت فرهنگی تقویت شود.

نمونه‌ی بارز این رویکرد، اجرای خانوادگی رقص پشپو توسط دو خواهر (آیدا و زهره کریمی) در هامبورگ بود که بدون وابستگی به نهاد یا سازمان خاص، توانست اثر فرهنگی قابل‌توجهی ایجاد کند.

هـ) تلفیق شادی و همدلی: بُعد بشردوستانه آئین

یکی از امیدبخش‌ترین چشم‌اندازها، افزودن بعد بشردوستانه به این مناسبت است. در جشن‌های برگزارشده در پاریس (۲۰۲۴)، بخشی از درآمد جمع‌آوری‌شده به قربانیان سیلاب در ولایت بغلان اختصاص یافت. این اقدام، نشان داد که روز فرهنگ هزاره می‌تواند نه‌تنها محملی برای شادی، بلکه سکویی برای همدلی اجتماعی و مسئولیت انسانی نیز باشد.

این بعد همگرایانه، آئین را از محدوده‌ی فرهنگی صرف خارج می‌سازد و به آن شأنی اخلاقی، اجتماعی و انسانی می‌بخشد؛ عنصری که بسیاری از آئین‌های فرهنگی موفق جهانی آن را دارند. در شرایط حاضر مردم افغانستان و سایر ملت‌های تحت ستم بیش از هر زمان دیگری به همبستگی و حمایت اجتماعی نیاز دارند و متولیان برگزارکننده می‌توانند این مسائل را با توجه به شرایط جامعه و اهمیت آن مد نظر داشته باشند.

۶جمع‌بندی و پیشنهادها

الف: جمع‌بندی

روز فرهنگ هزاره، که در ۱۹ می هر سال گرامی داشته می‌شود، تنها یک مناسبت آئینی یا جشن نمادین نیست؛ بلکه نمادی زنده از مقاومت فرهنگی، بازسازی هویت و بازآفرینی حافظه‌ی جمعی یک قوم تاریخی است که طی بیش از یک قرن با سرکوب، انکار و تبعیض ساختاری مواجه بوده است. این روز، هم‌زمان که فرصتی برای شادی، موسیقی، همدلی و نمایش ظواهر فرهنگ بومی فراهم می‌آورد، بستری عمیق‌تر برای تأمل، اعتراض، مشارکت و بیدارسازی فرهنگی نیز ایجاد می‌کند.

با توجه به زمینه‌ی تاریخی خشونت و حذف که جامعه‌ی هزاره با آن مواجه بوده است، تثبیت چنین مناسبت‌هایی در دیاسپورا و کشورهای میزبان، پاسخی نرم اما مؤثر به پروژه‌ی فراموشی تحمیلی است. آنچه این روز را از یک جشن ساده متمایز می‌سازد، حضور پررنگ زنان، نقش نسل دوم مهاجران، و پیوند میان سنت و کنش اجتماعی است.

تحلیل ابعاد مختلف این مناسبت در کشورهای گوناگون نشان می‌دهد که روز فرهنگ هزاره از ظرفیت‌هایی فراتر از یک گردهمایی فرهنگی مانند تقویت هویت فرهنگی در فضای مهاجرت، بازتعریف نقش‌های جنسیتی و مشارکت فعال زنان، پیوند نسل‌های دیاسپورا با حافظه‌ی تاریخی، معرفی فرهنگ هزاره به جامعه‌ی میزبان و ارتقای تصویر جمعی آنان در سطح بین‌المللی و نیز تلفیق مسئولیت اجتماعی با کنش فرهنگی برخوردار است.

اما برای دستیابی به تمامی ظرفیت‌های این مناسبت، نیاز به نهادسازی، تئوریزه‌سازی، مستندسازی حرفه‌ای و همگرایی بیشتر در برنامه‌ریزی وجود دارد. همچنین باید از تمرکز صرف بر ظواهر آئینی فاصله گرفت و به‌سوی گسترش عمق فکری، تاریخی و مفهومی فرهنگ هزاره حرکت کرد.

ب: پیشنهادها و راهکارها برای نهادینه‌سازی و توسعه‌ی برنامه‌های روز فرهنگ هزاره

برای آن‌که روز ۱۹ می، به‌عنوان «روز فرهنگ هزاره»، از یک رویداد احساسی و پراکنده به یک مناسبت فراگیر، ماندگار و تأثیرگذار بدل شود، نیاز به برنامه‌ریزی هدفمند، نهادسازی، و تولید محتوای غنی و استراتژیک دارد. در ادامه، مجموعه‌ای از راهکارها برای تقویت این مناسبت و نهادینه‌سازی آن در سطح بین‌المللی ارائه می‌شود:

۱تأسیس نهاد هماهنگ‌کننده‌ی جهانی

ضروری است یک نهاد مستقل، غیرسیاسی و فراگیر فرهنگی (به‌عنوان مثال شورای فرهنگی هزاره یا مؤسسه پژوهشی فرهنگ هزاره) ایجاد شود که مسئولیت برنامه‌ریزی، ساماندهی و هماهنگی برنامه‌های جهانی روز فرهنگ هزاره را بر عهده داشته باشد. یا حامی این نوع برنامه‌ها با هدف توسعه و غنامندی آن باشد. این نهاد می‌تواند:

  • تقویم رویدادهای جهانی را همگام و منسجم کند؛
  • با بررسی و پژوهش بر روی فرهنگ هزاره، محتوای فرهنگی غنی و فاخر در سطح اجرایی تولید کند؛
  • نمادها و الگوی فرهنگی برای برنامه‌های سالانه تعیین نماید. مانند تم‌های سالانه برای برنامه‌ها (زبان مادری، زنان در فرهنگ، صنایع بومی، فرهنگ همبستگی و مقاومت و…)؛
  • لوگو، شعار، رنگ نمادین و بسته‌های محتوایی و رسانه‌ای مشترک تولید کند؛
  • با انجمن‌های فرهنگی محلی در دیاسپورا شبکه‌سازی کند؛
  • روی موضوعات فرهنگ همبستگی و انسجام درونی بین هزاره‌ها پژوهش‌های کاربردی انجام دهد.

۲. ثبت رسمی روز فرهنگ هزاره در تقویم‌های فرهنگی کشورها

در کشورهایی چون استرالیا، کانادا، آلمان و بریتانیا که جامعه‌ی هزاره در آنها حضوری مؤثر دارد، می‌توان از طریق شوراهای شهری و نهادهای چندفرهنگی، برای ثبت رسمی روز ۱۹ می در تقویم‌های محلی اقدام کرد. این اقدام، نه‌تنها به رسمیت‌شناختن فرهنگی، بلکه امکان دریافت حمایت‌های مالی و رسانه‌ای را نیز فراهم می‌کند.

۳. تولید محتوای تخصصی، خلاقانه و چندزبانه

برای جهانی‌سازی این مناسبت، روایت فرهنگ هزاره باید در قالب‌های متنوع و به زبان‌های مختلف بازتولید شود:

  • ترجمه محتوای فرهنگی به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، پشتو و…
  • استفاده از فرمت‌های متنوع رسانه‌ای: مقاله، مستند، پادکست، موشن‌گرافی، انیمیشن و سایر قالب‌ها؛
  • انتشار در پلتفرم‌های جهانی مانند  یوتیوب، انستاگرام، میدیم  و تیک‌تاک برای جذب مخاطب بین‌المللی.

نکته مهمتر این‌که این محتوا باید با ادبیات فاخر و حرفه‌ای تهیه شود تا مورد توجه همگان و سازمان‌ها و کنشگران فرهنگی بین‌المللی قرار بگیرد.

۴پیوند با دانشگاه‌ها و مراکز مطالعاتی

همکاری با دپارتمان‌های دانشگاهی در حوزه‌ی مطالعات آسیای مرکزی، مهاجرت، اقوام و اقلیت‌ها و حافظه‌ی جمعی، می‌تواند زمینه‌ساز برگزاری کنفرانس‌های علمی، انتشار مقالات و برپایی نشست‌های پژوهشی درباره‌ی فرهنگ هزاره و جایگاه این مناسبت در فرآیند بازسازی هویت شود.

۵. بهره‌گیری از ظرفیت هنرمندان و چهره‌های رسانه‌ای

هنر، زبان جهانی و اثرگذار است. استفاده از استعداد هنرمندان هزاره در زمینه‌های موسیقی، طراحی، اجرا، سینما، و شعر می‌تواند پیام این روز را با زبان احساس به مخاطب منتقل کند. تولید سرود رسمی، طراحی لباس ویژه، اجرای خیابانی و آثار نمایشی می‌تواند چهره‌ی فرهنگی این مناسبت را تثبیت کند.

۶تدوین بسته‌های آموزشی برای کودکان و نوجوانان

برای انتقال پایدار فرهنگ، آموزش نقش کلیدی دارد. طراحی بسته‌های آموزشی متناسب با کودکان و نوجوانان در دیاسپورا، می‌تواند نسل دوم و سوم مهاجران را با ریشه‌های فرهنگی خود پیوند دهد. این بسته‌ها می‌توانند شامل داستان‌های مصور و بازی‌های تعاملی، کارگاه‌های آموزشی آنلاین، مسابقات ادبی، هنری و فرهنگی ویژه‌ی روز ۱۹ می و… باشد.

۷مستندسازی و ایجاد آرشیو دیجیتال فرهنگ هزاره

یکی از گام‌های بنیادین، ثبت حرفه‌ای و آرشیوی برنامه‌ها و آئین‌های روز فرهنگ هزاره است. ایجاد یک پلتفرم دیجیتال برای گردآوری و حفظ این مستندات (اعم از ویدئو، صدا، تصویر، مقاله و…) نه‌تنها به حفظ حافظه‌ی فرهنگی کمک می‌کند، بلکه منابع ارزشمند برای پژوهشگران، آموزگاران و نهادهای فرهنگی آینده خواهد بود.

۸تقویت بعد دیپلماسی عمومی و همکاری‌های بین‌المللی

این مناسبت می‌تواند به سکویی برای جلب حمایت نهادهای بین‌المللی مانند یونسکو، بنیادهای فرهنگی کشورهای میزبان، و سازمان‌های مدافع تنوع فرهنگی تبدیل شود. دعوت از ناظران فرهنگی، ارسال گزارش‌های حرفه‌ای و مستندات معتبر، نقش مهمی در مشروعیت‌بخشی بین‌المللی این روز خواهد داشت.

۹ارتقای بعد بشردوستانه‌ی مراسم

تلفیق این روز با فعالیت‌های خیریه و حمایتی، از جمله جمع‌آوری کمک برای قربانیان بلایای طبیعی، مهاجران آسیب‌دیده، بورسیه تحصیلی یا پروژه‌های آموزشی در مناطق محروم، نه‌تنها مشارکت اجتماعی را تقویت می‌کند بلکه پیام همبستگی انسانی فرهنگ هزاره را نیز به شکلی ملموس منتقل می‌سازد.

۱۰تشویق به جشن‌های خانوادگی و محلی

برای نهادینه‌سازی این روز، ضروری است که تنها به جشن‌های عمومی اکتفا نشود. برگزاری جشن‌های کوچک، خانوادگی یا محلی نیز می‌تواند حس تعلق، مسئولیت‌پذیری و مالکیت فرهنگی را تقویت کند و پیوندهای اجتماعی را در سطح خرد مستحکم سازد.

این مجموعه‌ای از ایده‌ها و پیشنهادهایی است که می‌تواند نقطه‌ی آغاز گفت‌وگوهای بیشتر در میان نخبگان علمی و فرهنگی، هنرمندان، فعالان اجتماعی و انجمن‌های دیاسپورا باشد تا روز فرهنگ هزاره نه‌تنها به‌عنوان یک آئین، بلکه به‌عنوان یک حرکت فرهنگی آگاهانه و راهبردی تثبیت و برگزار شود.

منبع: روزنامه اطلاعات روز

لینک:

https://www.etilaatroz.com/230976/hazara-culture-day/

کد خبر 24217

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 3 =